جریان دستگیری امام جمعه یزد در مکه:
امام خمینی اعلامیهای چاپ کرده و به آقای ناصری داده بودند، و به ایشان گفته بودند که شما این اعلامیهها را به مکه ببرید و آنجا پخش کنید.
آقای ناصری هم با چند تن از دوستانش به مکه رفته بودند. آقای ناصری اعلامیهها را تکتک به دست مردم میداد و دوستانش از طبقه دوم صفا و مروه آن اعلامیهها را به پایین میریختند.
کار آقای ناصری سبب شد که ساواک ایران او را در مکه دستگیر کرد و تحویل ساواک سعودی داد. ساواک سعودی هم او را دو سال زندانی کرد.
او یک سال در ریاض و یک سال هم مثل اینکه در جده زندانی شد. آقا از این بابت خیلی ناراحت بودند. قضیه اینکه ایشان چگونه از بند خلاص شد و به نجف آمد خیلی مفصل است.
روزی من در یکی از کوچههای نجف ایشان را دیدم اما نشناختم. او لباس عربی پوشیده بود، محاسن و موی سرِ بلندی داشت که به شئونات طلبگی نمیخورد، چفیه سعودی هم سرش بود. او به من گفت: آقای امامی بایست. گفتم: شما را نمیشناسم، کی هستید؟ گفت: من ناصری هستم. گفتم: این چه وضعی است؟ گفت: من از زندان سعودی آمدهام و الآن میخواهم جایی بروم، ممکن است که به خانه شما بیایم؟ گفتم: بفرمایید. گفت: من الآن دوـ سه ساعت است در نجف حیران هستم و میخواهم بروم به سر و وضعم برسم، چه کار کنم؟
گفتم: شما میخواهید کسی از آمدنتان خبر داشته باشد؟ گفت: بله، اگر بتوانی الآن بروی پیش آقای خمینی و بگویی که ناصری آزاد شده خوب است. گفتم: باشد.
آقای ناصری را به خانه بردم. خانه ما در همان شارع رسول بود و تا خانه آقای خمینی تقریباً 60 یا 70 متر فاصله داشت. ما سمت شرق خیابان بودیم و آقای خمینی طرف غرب خیابان بود. به آقای ناصری گفتم که شما در خانه بنشین من میآیم.
به طرف منزل آقای خمینی به راه افتادم و وارد منزل ایشان شدم. آقای خمینی و حاج آقا مصطفی نشسته بودند، درِ گوش آقای خمینی گفتم که ناصری از زندان آزاد شده و در منزلِ ماست. ایشان خیلی خوشحال شد و دعایی درباره من کرد و فرمود: بشِّرنی بشرکالله؛ خبر خوشحالی برای من آوردی خدا ان شاءالله خبر خوشحالی به تو بدهد.
از منزل آقای خمینی بیرون آمدم. حال خوبی داشتم. رفقا گفتند که این سید اسدالله امشب یک حالت عجیبی دارد. حاج آقا مصطفی به آقای خمینی گفته بود که سید اسدالله چه گفت؟ ایشان هم گفته بودند که ناصری در منزل سید اسدالله است. مدتی نگذشته بود که دیدم حاج آقا مصطفی با همه رفقا از جمله آقای سجادی اصفهانی که الآن در قم رئیس دادگاه است، آقای سید محمود دعایی و عدهای دیگر به منزل ما آمدند. ناصری شب در منزل ما ماند و فردای آن روز او را به مدرسه بردیم.
کتاب خاطرات سالهای نجف - صفحه 82
#خوشحالی_امام
#آیت_الله_ناصری
#یزد