چرا حسنبن على عليهما السلام كه نيروى فراوانى داشت و مىتوانست جنگ را ادامه دهد، از در صلح با معاويه در آمد، امّا حسين بن على عليهما السلام با اين كه توانايى نداشت، به جنگ يزيد رفت؟ آيا يكى از آنها راه خطا پيش گرفته است؟
پاسخ
1. آدمى از پرسشگر يا طراحان پرسش، و به ويژه از كسانى كه اين پرسشها را گرد آورده، منتشر مىكنند، در شگفت مىماند كه چگونه بر همه صحابه لباس عصمت و يا لباس عدالت پوشانيده و همه را پاك و منزه از گناه و خلاف مىشمارند! آيا حسن و حسين عليهما السلام، فرزندان پيامبر صلى الله عليه و آله، كه ستايشهاى فراوانى از جد بزرگوارشان درباره آنها نقل شده، صحابه نبودند؟ چرا بايد كار يكى را خطا بدانيم؟!
اين سخن حاكى از آن است كه گرد آورنده اين پرسشها، فردى ناصبى است نه سلفى؛ زيرا سلفىها همه صحابه را محترم مىشمارند، ولى نويسنده اين شبنامه و كتابچه، كوچكترين احترامى براى دو نور ديده پيامبر قائل نشده است. پيامبرى كه فرمودند:
«مَنْ أَحَبَّنِي وَ أَحَبَّ هَذَيْنِ وَ أَبَاهُمَا وَ أُمَّهُمَا كَانَ مَعِي فِي دَرَجَتِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ».
«1»
__________________________________________________
(1). سنن ترمذى، ج 5، ص 305، به شماره 3816، باب 92، مناقب على بن ابى طالب؛ مسند احمد، ج 1، ص 77
همچنين فرمود: «الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّة». «1»
2. طراح پرسش، تصوّر كرده است كه آن دو امامِ طاهر و مطهّر، فكر سلطنت و حكومت داشتهاند! و از نظر هدف بسان معاويه بودهاند كه پس از صلح با حسنبن على، بر فراز منبر رفت و گفت: «مردم! من با شما نجنگيدم تا نماز بخوانيد و روزه بگيريد، جنگيدم تا بر شما حكومت كنم!»
هر دو پيشواى معصوم به دنبال انجام وظيفه بودند نه در فكر حكومت. گاهى وظيفه ايجاب مىكند صلح را برگزيند و گاهى جهاد را؛ چنانكه جد بزرگوارشان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در بدر و احد و احزاب جهاد كرد ولى در حديبيه صلح را برگزيد.
3. حسنبن على عليهما السلام راه برادرش حسينبن على عليهما السلام را رفت و تا لشكريان در اطاعتش بودند به جهاد پرداخت اما آنگاه كه ديد تن آسايى و دنيا پرستى بر آنها غالب شد و نبرد، جز نابودىِ باقىمانده نيروها، نتيجه ديگرى ندارد، دست از جنگ كشيد و صلح تحميلى را پذيرفت.
شايد هيچ سندى در ترسيم دور نماى جامعه متشتت و پراكنده آن روزِ عراق و نشان دادن سستى عراقيان در كار جنگ، گوياتر و رساتر از گفتار خود آن حضرت نباشد.
حضرت مجتبى عليه السلام در «مدائن»؛ آخرين نقطهاى كه سپاه امام تا آنجا پيشروى كرد، سخنرانى جامع و مهيّجى ايراد كرد و در آن چنين گفت:
__________________________________________________
(1). سنن ترمذى، ج 5، ص 656، حديث 3768؛ مستدرك حاكم، ج 3، صص 154 و 151 و صحيح ابن حيّان، ج 15، ص 12، حديث 6959
«هيچ شك و ترديدى ما را از مقابله با اهل شام باز نمىدارد. ما درگذشته به نيروى استقامت و تفاهم داخلى شما، با اهل شام مىجنگيديم، ولى امروز بر اثر كينهها، اتحاد و تفاهم از ميان شما رخت بر بسته است. استقامت خود را از دست داده و زبان به شكايت گشودهايد.
وقتى به جنگ صفين روانه مىشديد، دين خود را بر منافع دنيا مقدم مىداشتيد، ولى امروز منافع خود را بر دين ترجيح مىدهيد. ما همانگونه هستيم كه در گذشته بوديم، ولى شما نسبت به ما آنگونه كه بوديد وفادار نماندهايد.
بعضى از شما، كسان و بستگان خود را در جنگ صفين، و برخى ديگر كسانِ خود را در نهروان از دست دادهاند. گروه اول، بركشتگان خود اشك مىريزند و گروه دوم خونبهاى كشتگان خود را مىخواهند، بقيه نيز از پيروى ما سر پيچى مىكنند!
معاويه پيشنهادى به ما كرده است كه دور از انصاف و برخلاف هدف بلند و عزت ما است. اكنون اگر آماده كشته شدن در راه خدا هستيد، بگوييد تا با او به مبارزه برخيزيم و با شمشير پاسخش را بدهيم و اگر طالب زندگى و عافيت هستيد، اعلام كنيد تا پيشنهاد او را بپذيريم و رضايت شما را تأمين كنيم.
سخن امام عليه السلام به اينجا كه رسيد، مردم از هر طرف فرياد زدند:
«الْبُقْيَة، الْبُقْيَة»؛ «ما زندگى مىخواهيم، ما مىخواهيم زنده بمانيم!» «1»
__________________________________________________
(1). ابن اثير، اسْدُ الغابة في معرفة الصحابه، تهران، المكتبة الإسلاميه، ج 2، صص 13 و 14؛ ابن اثير، الكامل فى التاريخ، بيروت، دارصادر، ج 3، ص 406؛ مجلسى، بحار الأنوار، تهران، المكتبة الإسلامية، 1393 ه. ق. ج 44، ص 21؛ سبط ابن جوزى، تذكرة الخواص، نجف، منشورات المطبعة الحيدريه، 1383 ه. ق. ص 199
وقتى مردم حسن بن على عليه السلام را تنها گذاشتند، آن حضرت صلح را برگزيد.
آيا او با اتكا به چنين سپاهى، كه فاقد روحيه رزمندگىاست، مىتوانست با دشمن نيرومندى مانند معاويه وارد جنگ شود؟
آيا با چنين سپاهى، كه از عناصر متضادى تشكيل شده بود و با كوچكترين غفلت احتمال داشت خود خطرزا باشد، اميد پيروزى مىرفت؟
موشكافان تاريخ در باره صلح امام حسن عليه السلام كتابهاى ارزشمندى نوشتهاند كه متأسفانه نويسنده اين كتابچه از آنها آگاهى ندارد. كسانى كه مايلاند در باره اين موضوع مطالعه كنند، به كتاب «صلح الحسن» شيخ راضى آل يس، كه به قلم مقام معظم رهبرى به فارسى برگردانده شده و نيز كتاب «پيشوايان اسلام» مراجعه كنند.
امّا چرا حسنبن على عليهما السلام با آن جمع كم جهاد نكرد در حالى كه حسين بن على عليهما السلام با 72 تن، به جهاد پرداخت؟ در پاسخ بايد گفت:
شهادت امام حسن به خاطر وضعيت حاكم در روزگار وى، هيچ اثرى در جامعه نداشت و نهضتى را بر ضدّ امويان پديد نمىآورد؛ چرا كه هنوز، حزب اموى درست شناخته نشدهبود. در حالىكه شهادت امام حسين عليه السلام، جهان اسلام را تكان داد و نهضتها و جنبشهاى پياپى را پديد آورد
پاسخ جوان شيعى به پرسشهاى وهابيان، ص: 62-65