موضوع: "یادداشت"
با توجه به آنکه ماه صفر به ماهی نحس و سنگین در میان مردم مشهور است آیا در روایات و آیات قرآن و آموزههای دینی چنین تصریح شده است؟ به عبارت بهتر چرا به ماه صفر ماهی نحس میگویند؟
شهرت ماه صفر به نحوست در جامعه اسلامی و قاطبه مسلمین ریشه در حوادث اندوهبار، دردناک و سختی دارد که در این ماه به پیامبر (ص) و اهل بیت پیامبر (ص) وارد شده است.
به تصریح تاریخ اسلام در ماه صفر حوادث دردآور و اندوهباری رخ داده که این حوادث اسباب مشکوک بودن این ماه به نحس و شومی را فراهم کرده است.
در ماه صفر بهترین خلق و خاتم انبیای الهی یعنی حضرت محمد مصطفی (ص) در بستر بیماری قرار گرفتند و این بیماری به رحلت آن حضرت (ص) در بیست و هشتم این ماه در سال ۱۱ هجری منتهی شد، یعنی ایشان از ۱۵ تا ۲۸ این ماه حضرت رسول (ص) بیمار بودند!
علاوه بر این، در این ماه سبط نبی مکرم اسلام (ص) یعنی امام مجتبی (ع) نیز به شهادت رسیدند همین طور حضرت ثامن الحجج (ع) در ۱۷ ماه صفر به نقل مرحوم طبرسی و ابن اثیر و یا در انتهای این ماه یعنی سی ام آن، به شهادت رسیدند و شهادت ایشان در ایران اسلامی رخ داده است و از آنجایی که مردم ایران با آثار فراوان و بی نظیر هجرت امام رضا (ع) در طول سه سال اقامت ایشان در این کشور مواجه شده بودند و برایشان سرنوشت ساز بوده است شهادت آن حضرت (ع) را عامل نحوست ماه صفر میدانند!
آیا اتفاقات ناگوار دیگری در این ماه رخ داده که سبب این شهرت به نحوست باشد؟
بله، در طول تاریخ اسلام حوادث دیگری نیز در این ماه رخ داده که اندوهبار و تلخ است، برای مثال در روز نخست ماه صفر سال ۶۱ هجری اسرای اهل بیت علیهم السلام وارد شام شدند، در این ماه کاروان اسراء در رنج و اندوه و غل و زنجیر بنی امیه بودند و با آنها به خشونت رفتار میشد.
همچنین، حضرت رقیه (س)، دختر سه ساله امام حسین (ع) در پنجم این ماه در سال ۶۱ هجری و در خرابه شام رحلت کردند یعنی بعد از واقعه کربلا و نیز روز نخست این ماه آغاز جنگ صفین واقع شده است و صحابی پیامبر (ص) عمار یاسر از پیشگامان تشیع در نهم ماه صفر در سن ۹۳ سالگی به شهادت رسید که شهادت او برای شیعیان و اهل بیت (ع) سنگین و دردناک بوده است.
علاوه بر این، محمدبن ابی ابکر از صحابی باوفای امیرمومنان (ع) در مصر در سال ۳۸ هجری در ماه صفر به شهادت رسید، او نیز کارگزار مولای متقیان (ع) در مصر بود و عشقی خاص به حضرت امیر (ع) داشت و در حکومت اسلامی ایشان به شهادت رسید.
بنابراین، مجموعه این حوادث دردناک و مصیبتهای بزرگ برای پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) و ذریه ایشان و نیز اصحاب آن حضرت (ص)، باعث شده است مردم ماه صفر را نحس و سنگین بدانند.
جریان دستگیری امام جمعه یزد در مکه:
امام خمینی اعلامیهای چاپ کرده و به آقای ناصری داده بودند، و به ایشان گفته بودند که شما این اعلامیهها را به مکه ببرید و آنجا پخش کنید.
آقای ناصری هم با چند تن از دوستانش به مکه رفته بودند. آقای ناصری اعلامیهها را تکتک به دست مردم میداد و دوستانش از طبقه دوم صفا و مروه آن اعلامیهها را به پایین میریختند.
کار آقای ناصری سبب شد که ساواک ایران او را در مکه دستگیر کرد و تحویل ساواک سعودی داد. ساواک سعودی هم او را دو سال زندانی کرد.
او یک سال در ریاض و یک سال هم مثل اینکه در جده زندانی شد. آقا از این بابت خیلی ناراحت بودند. قضیه اینکه ایشان چگونه از بند خلاص شد و به نجف آمد خیلی مفصل است.
روزی من در یکی از کوچههای نجف ایشان را دیدم اما نشناختم. او لباس عربی پوشیده بود، محاسن و موی سرِ بلندی داشت که به شئونات طلبگی نمیخورد، چفیه سعودی هم سرش بود. او به من گفت: آقای امامی بایست. گفتم: شما را نمیشناسم، کی هستید؟ گفت: من ناصری هستم. گفتم: این چه وضعی است؟ گفت: من از زندان سعودی آمدهام و الآن میخواهم جایی بروم، ممکن است که به خانه شما بیایم؟ گفتم: بفرمایید. گفت: من الآن دوـ سه ساعت است در نجف حیران هستم و میخواهم بروم به سر و وضعم برسم، چه کار کنم؟
گفتم: شما میخواهید کسی از آمدنتان خبر داشته باشد؟ گفت: بله، اگر بتوانی الآن بروی پیش آقای خمینی و بگویی که ناصری آزاد شده خوب است. گفتم: باشد.
آقای ناصری را به خانه بردم. خانه ما در همان شارع رسول بود و تا خانه آقای خمینی تقریباً 60 یا 70 متر فاصله داشت. ما سمت شرق خیابان بودیم و آقای خمینی طرف غرب خیابان بود. به آقای ناصری گفتم که شما در خانه بنشین من میآیم.
به طرف منزل آقای خمینی به راه افتادم و وارد منزل ایشان شدم. آقای خمینی و حاج آقا مصطفی نشسته بودند، درِ گوش آقای خمینی گفتم که ناصری از زندان آزاد شده و در منزلِ ماست. ایشان خیلی خوشحال شد و دعایی درباره من کرد و فرمود: بشِّرنی بشرکالله؛ خبر خوشحالی برای من آوردی خدا ان شاءالله خبر خوشحالی به تو بدهد.
از منزل آقای خمینی بیرون آمدم. حال خوبی داشتم. رفقا گفتند که این سید اسدالله امشب یک حالت عجیبی دارد. حاج آقا مصطفی به آقای خمینی گفته بود که سید اسدالله چه گفت؟ ایشان هم گفته بودند که ناصری در منزل سید اسدالله است. مدتی نگذشته بود که دیدم حاج آقا مصطفی با همه رفقا از جمله آقای سجادی اصفهانی که الآن در قم رئیس دادگاه است، آقای سید محمود دعایی و عدهای دیگر به منزل ما آمدند. ناصری شب در منزل ما ماند و فردای آن روز او را به مدرسه بردیم.
کتاب خاطرات سالهای نجف - صفحه 82
#خوشحالی_امام
#آیت_الله_ناصری
#یزد
⭕️ نماز پشت به قبله با لباس نجس
- به حبیب گفتم : وضع خط خوب نیست گردان را ببر جلو
- آهسته گفت : بچه ها به خاطر خوردن کنسرو فاسد همه مسموم شدند . . . !
امکان برگرداندن آن ها به عقب نبود و بچه ها با همان حال خراب شش روز در حال دفاع بودند…..
- حبیب گفت : اگه می تونی یکی از بچه های مجروح را ببر
- گفتم : صبر کن با بقیه بفرستشون عقب
حبیب اصرار کرد سابقه نداشت تا آن روز حبیب با من بحث کند.
- گفتم : باشه
دیدم با احترام زیاد نوجوانی را صدا زد ترکشی به سبنه اش اصابت کرده بود جای زخم را با دست فشار می داد .
سوار شد تا حرکت کردم صدای اذان از رادیو ماشین بلند شد .
تصمیم گرفتم کمی با این نوجوان حرف بزنم،
- گفتم : برادر اسمت چیه جواب نداد نگاهش کردم دیدم رنگ به
رو نداشت زیر لب چیزهای می گوید فکر کردم لابد اولین بار جبهه آمده و زخمی
شده کپ کرده برا همین دیگه سوال نکردم مدتی بعد مودب و شمرده خودش را کامل معرفی کرد .
- گفتم : چرا دفعه اول چیزی نگفتی
- گفت : نماز می خوندم، نگاهش کردم از زخمش خون می زد بیرون…
- گفتم : ما که رو به قبله نیستیم تازه پسرجون بدنت پاک نیست لباست هم که نجسه .
- گفت : حالا همین نماز را می خونیم تا بعد ببینیم چی میشه و ساکت شد .
- گفتم : نماز عصر را هم خوندی؟!
- گفت : بله
- گفتم : خب صبر می کردی زخمت را ببندند بعد لباست را
عوض می کردی اون وقت نماز می خوندی!
- گفت : معلوم نیست چقدر دیگه تو این دنیا باشم، فعلا همین نماز را خوندم رد و قبولش با خدا.
- گفتم : بابا جون تو چیزیت نیست یک جراحت مختصره زود بر می گردی پیش دوستات…
با خودم فکر کردم یک الف بچه احکام نماز را هم شاید درست بلد نیست والا با
بدن خونی و نجس تو ماشین که معلوم نیست قبله کدوم طرفه نماز نمی خونه.
اورژانس پیادش کردم،
- گفتم : باز همدیگر را ببینیم بچه محل!
- گفت : تا خدا چی بخواد.
با برانکارد آمدند ببرنش،
- گفتم : خودش می تونه بیاد زیاد زخمش جدی نیست فقط سریع بهش برسید…
بیست دقیقه ای آن جا بودم بعد خواستم برم رفتم پست اورژانس پرسیدم حال مجروح نوجوان چطوره؟
- گفتند : شهید شد با آرامش خاصی چشم هایش را روی هم گذاشت و
رفت…..❗️
تمام وجودم لرزید.
بعدها نواری از شهید آیت الله دستغیب شنیدم که پاییز ۶۰ در تجلیل از رزمندگان
فرمود : آهای بسیجی خوب گوش کن چه می گویم من می خواهم به تو پیشنهاد یک معامله ای بدهم که در این معامله سرت کلاه برود !
من دستغیب حاضرم یک جا ثواب
✅هفتاد سال نمازهای واجب و نوافل و
✅روزه ها و
✅تهجدها و
✅شب زنده داری هایم را بدهم به تو،
و در عوض ثواب آن
🌹دو رکعت نمازی را که تو در میدان جنگ بدون وضو، پشت به قبله، با لباس خونی و بدن نجس خوانده ای از تو بگیرم،
آیا تو حاضر به چنین معامله ای هستی؟؟؟!!!
خاطرات #سردار_شهید_حسین_همدانی🌷
دومین سالگرد شهید مدافع حرم، سردار همدانی گرامیباد.
t.me/joinchat/AAAAADvhhZbs-NiGqptEpQ
- سربازی از تبار سادات در پاپایو دروغ رسانه ای...حمید کثیری
- دی در خطاطی من
- راحیل در یواشکی سراغ گوشی فرزند خود نروید
- سیــده الهام عزتی در یواشکی سراغ گوشی فرزند خود نروید
- امور اجرایی کوثر بلاگ در سواد رسانه چه کمکی میکند؟
- سیــده الهام عزتی در حلّال تمام مشکلات
- در میلاد امام موسی بن جعفر علیه السلام مبارک
- در میلاد امام حسن علیه السلام مبارک
- زكي زاده در هفته وحدت مبارک
- زكي زاده در ای باد صبابرسون به حسین سلام منو
- زكي زاده در مداحی دلم بدجور هواتو کرده
- زكي زاده در چه فتنه ها که نکردند
- خادم الطلاب در توجیه والدین در استفاده کودک از ماهواره
- گل نرگس در مدیر نمونه
- گل نرگس در توجیه والدین در استفاده کودک از ماهواره
- گل نرگس در چادر
- گل نرگس در فضای سایبر و کودکان
- زكي زاده در برخی احکام تورات
- پناه پوري در میلاد امام حسن مجتبی علیه السلام مبارک
- رحیمی در میلاد امام حسن مجتبی علیه السلام مبارک
دریافت کد پرواز حباب ها